یادداشت مهندس حسین شیخالاسلام،سپهر تابناک سیاست خارجی جمهوری اسلامی / قسمت اول

یاداشتی از سفیر وقت ایران در لبنان و اردون در وصف سپهر تابناک سیاست خارجی جمهوری اسلامی، حسین شیخالاسلام، آشنایِ غریب
احمد دستمالچیان – سفیر پیشین ایران در لبنان و اردن
در سومین سالگرد هجرت غریبانه برادر عزیزم، مهندس حسین شیخالاسلام، معاون پیشین سیاسی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، شهادت میدهم چه روزهایی که با او از بامدادان تا پاسی از شب، جلسات مداومی با شورای حزب الله لبنان و دیگر رهبران مبارز فلسطینی در تهران و دمشق و بیروت داشتیم و آن رادمردِ بزرگ، بدون وقفه و با تمام وجود و بسیار با حرارت در جلسات حاضر و برای شالوده ریزیِ مستحکم مقاومت، چه خون دلها که نمیخورد و از جان مایه میگذاشت تا طفل نوپای مقاومت رشد کند. خدایا، شهادت میدهم که در ایام درگیری دو جنبش حزب الله و امل، چه سراسیمه و برآشفته به بیروت آمد و یک ماه و اندی، علی الدوام تلاش خستگی ناپذیری برای جلوگیری از ادامه خونریزی میان برادران انجام داد.
از ساعت ۸ صبح به وقت اداری، جلسات در دفتر اینجانب در سفارت ایران در بیروت، شروع و تا اذان صبح روز بعد ادامه می یافت و بعد، دو الی سه ساعت در دفتر کار اینجانب و روی موکت با یک پتو و بالشت، استراحت میکرد و دوباره دقایقی قبل از شروع ساعت کار اداری مرا بیدار میکرد و میگفت فلانی به ساعت ۸ نزدیک هستیم، مبادا وقت اداری شروع شود و در خواب بمانیم. الله اکبر از این همه دقت و وسواس. به رغم شدتِ خستگی و نیاز به استراحت، چنین خود را برای خدا به سختی و رنج می انداخت، در حالیکه نیاز به چنین کاری نداشت. کدام دیپلمات مسئولیت داری مثل حسین شیخالاسلام چنین بی ریا و بدون تکلف، شب روی موکت و در اتاق سفیر میتواند استراحت کند که او میکرد؟ آن هم نه یک شب و دو شب، یکماه و اندی، علی الدوام کار او چنین بود.
کدام دیپلماتی را با این اوصاف میتوان پیدا کرد که با تمام وجود و با اخلاص تمام این گونه متواضعانه و بدون ریا و خالصاً مخلصاً لوجه الله چنین مجاهدتی خستگی ناپذیر داشته باشد. بارها گفته و باز، فاش و با صدای بلند میگویم مرحوم شیخ الاسلام، مظلوم و گمنام زیست و به همین روش با دار دنیا وداع کرد. او غریب زیست و غریب تر چشم از دنیا فروبست و هنوز نیز بیش از هر زمان دیگری غریب است و این غربت و گمنامی خواست آن بزرگمرد والامقام بود.
او در قرب و منزلت به خداوند و خدمت به مقاومت و سیاست آزادسازی قدس شریف و مبارزه با طواغیتِ مستکبر، هیچ کم از سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانیِ عزیز نداشت. او سابقه ای بسیار طولانی در امر مقاومت داشت، ولی چون هیچ گاه نمیخواست نامش بر سر زبانها باشد، می بینیم که بعد از سه سال از رحلتش هنوز در غربت و تنهایی است. این خواست خود او بود، چون برای خدا و عاشقانه و خالصانه گام بر میداشت.
مرحوم شیخالاسلام هرگز راضی نبود که نامش بر سر زبانها باشد و در آینده، تاریخ، گواهی خواهد داد که او چه گوهر تابناکی در سپهر سیاست خارجی ایران بود که درخشید و چه زود غروب کرد و امروز در حسرت نبودنش باید بسوزیم و حیف که قدر این بزرگمرد آن چنان که باید و شاید دانسته نشد.
او پایه گذار مکتبی بود که سیاست و مقاومت را که دو جنس به ظاهر پارادوکسیکال و متناقض بودند، با یکدیگر عجین کرد و از آن دیپلماسی مقاومت را استخراج و تئوریزه کرد. او این کار بس صعب را با مجاهدت بی نظیر خود انجام داد و به منصه ظهور رساند. ناظران آگاه، شاهدند که او همزمان با اینکه مسئولیت بسی دشوار تنظیم روابط با کشورها را در وزارت خارجه در سال های نخست پس از انقلاب برعهده داشت، امر بزرگ مقاومت را بدون اینکه صدمه ای به روابط بین الدول بخورد، اداره و هدایت میکرد.
این سخن را اگر با یک نفر انسان عادی و کارنابلد در میان بگذاریم شاید سختی آن برای او ملموس نباشد، اما آنها که سالیانی دراز، دستی بر این آتش گداخته داشته اند، میدانند که مدیریت این اضدادِ متباین، چه سخت و طاقت فرسا است. من گواهی میدهم که شیخالاسلام چه سختیها و ناگواریها در طول این مسیر پرسنگلاخ کشید، اما حتی یک آه نیز از نهاد نورانی آن بزرگ مرد بر نیامد و همه را با خدای بزرگ معامله کرد. حسین شیخ الاسلام فردی کم نظیر و شاید بی نظیر در عالم سیاست بود. او جمع اضداد بود.
او در عبادت و زهد و پارسایی و خشوع و خضوع در برابر رب الارباب و مراقبه و تزکیه نفس بی مثال بود. حریص به عبادت بود و خود را در این راه به زجر می انداخت. گاه، برایم این سوال پیش می آمد که چرا بعضی اوقات نماز ظهر را در مسجد مجد میخواند، با اینکه اغلب اوقات در نماز جماعت وزارت خارجه شرکت میکرد. امروزه متوجه میشوم که او علیرغم فشار و سنگینی کاری که داشت خود را برای تقرب الی الله به زجر می انداخت و پیاده به مسجد مجد میرفت تا به تزکیه و تحلیه نفس بپردازد.
قسمت اول



